بی تفاوت چون مردگان

در میان هزاران هزار دغدغه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی هر از چند گاهی که سرم خلوت می شود یاد این سوال لعنتی می افتم: زندگی ارزش زیستن دارد؟ 

و دقایقی بعد نوعی نیهیلیسم منفعلانه به سراغم می آید.البته باید اعتراف کنم که بیشتر نیهیلیسمی سانتی مانتال است تا فلسفی.نیهیلیسمی که در اثر قربانی کردن تمام ارزش ها در مقابل زندگی و بی ارزش شدن زندگی رخ می دهد.

که به نظرم نیهیلیسمی که از نیچه نشات بگیرد انتهایش منشا انگیزه به ادامه زندگی است. 

بیشتر چیزی ام شبیه مورسوی آلبرکامو. که بی تفاوتی روکشی برای تمام رفتارهایم است 

چنین انسانی نه زیاد حرف می زند نه می تواند بگرید.ولی مثل همه زندگیش عادی است.درس می خواند.فیلم می بیند.کتاب می خواند.فقط اگر اعصابش از زندگی خرد شود در میان بی تفاوتی هایش می میرد بی هیچ ترسی.

شدیدا به مسئله خودکشی فکر می کنم و به این جمله کامو:تمام فلسفه یاوه است تا زمانی که به این سوال پاسخ نداده که باید خودکشی کرد یا نه؟