بادکنکِ اصالت سکس در خلا اصالت جنسیت

برایم عجیب نیست که چرا فمنیسم بیش از هر جنبش دیگری طعم تلخ شکست را چشیده است.حتی در فرانسه هم وضع به همین منوال است.زیرا روشنفکران و فلاسفه که باید در این قضیه پیشرو می بودند از آن جا که اکثریت مرد بودند به زنان بیش از ابزار نگاه نمی کردند که آخر شب خسته از فلسفه ورزی و روشنگری خستگیشان در روسپی خانه با طعم شیرین سکس از بدنشان خارج شود.یا میهمانی هایشان را به شوخی های ضد زن بگذارنند.



یا زن را فدا کنند که آقای فیلسوف قصد فکر کردن دارند. برای همین یک فمنیست به آسانی از جمع روشنفکران طرد می شود.این ها به معنی مخالفت با فمنیسم نیست.اصلا چنین نگاهی دغدغه حقوق زنان ندارد تا در مورد آن بیندیشد.اصلا برایش مهم نیست فمنیسم چیست که مخالف آن باشد یا موافق.این موضوع برایش کم اهمیت تر از آن است که به آن فکر کند،چون در تضاد با خواسته های کثیفش است.

اصلا ادبیات روشنفکری ادبیاتی ضد زن است و آنان فمنیست ها را حداکثر یک جنبش بچه گانه و سرگرم کننده می دانند در حد جنبش Pull your pants up!

در ایران نیز به عنوان مثال اگر مراد فرهادپور را نماد  روشنفکر امروزی در نظر بگیریم همو را می توانیم نماد یک اندیشمند ضد زن نامید.



نظرات 41 + ارسال نظر
مقداد چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 17:25

عموما مسئله سکس به مردان اجازه نمی دهد تا در مورد فمنیسم بیندیشند و بحث در همین حد سطحی باقی می ماند و به مسائل بنیادین و اصلی از جمله حقوق و وظایف و ... نمی رسد
خود زنان نیز بیش از پر مغز کردن ایدئولوژی اشان به فکر توسعهngo هستند از نظر کمی
اصلا اعتقاد دارم مهم ترین عامل مخالف فمنیسم در ایران خود زنان هستند و سپس دین
==

آن چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 17:34

کسشر به هم نباف
کسکش تو خودت اسیر کسی
ادایه تنگا رو درنیار بابا
در ضمن آفیرن کلمات زیادی بلدی

به تازگی گفتم که بخشی از آزادی بیان آزادی فحاشی است
پس به هیچ وجه کامنت شما پاک نخواهد شد

افزایشترافیکسایتهایشما چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 18:13 http://www.p30rank.ir

..•:*¨`*:•..
بچه ها یه سایت جالب و باورنکردنی پیدا کردم..•:*¨`*:•..
بازدید میاره واستون تا 5 میلیون نفر در ماه
باورنکردنیه..•:*¨`*:•..
رتبه جهانی در الکسام طی 2 هفته شد 500..•:*¨`*:•..
http://p30rank.ir..•:*¨`*:•..
هم رایگان داره هم واسه اونا که وقت امتیاز گیری ندارن پولی داره..•:*¨`*:•..
الان من بازدیدم بالا رفته و تبلیغ هم گرفتم..•:*¨`*:•..
تازه به 100 نفر درماه هاست سی پنل نامحدود رایگان میده..•:*¨`*:•..
..•:*¨`*:•..زودی یه سر بزن پشیمون نمیشی..•:*¨`*:•..[گل][گل][گل][گل][گل][گل]

محمدرضا چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:31 http://www.mamrizzio2.blogspot.com/

سلام
نمی توان همه ی فمینیستهای مرد را اینگونه با یک چوب راند. اینها اسیر فرهنگ و گفتمان چیره در جامعه هستند و سعی می کنند از این زنجیر رهایی یابند. چرا در عوض مراد فرهاد پور که یک نئومارکسیست است مرتضی مردیها را مثال نمی زنی؟ یا بابک احمدی را؟

می توان آنها را نیز گفت
کتاب جدید مردیها با عنوان سیطره جنس که به همراه همسرش نوشته را هنز نخواندم پس در مورد او نظری نمی دهم
بابک احمدی هم ...
نگاه او نسبت به مسئله زنان چیست؟
انصافا نمی دانم

سیدعباس سیدمحمدی چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:08 http://seyyedmohammadi.blogfa.com/

سلام علیکم.
کسی که ضد زن باشد اصلاً اندیشمند نیست. اصلاً روشنفکر نیست. اصلاً انسان نیست.
و:
از کی تا حالا مراد فرهادپور نماد روشنفکر امروزی ی ایران شده؟ من احتمال دهم اگر او بخواند که گفته ای:

«در ایران نیز به عنوان مثال اگر مراد فرهادپور را نماد روشنفکر امروزی در نظر بگیریم همو را می توانیم نماد یک اندیشمند ضد زن نامید»

بابت قسمت اولش قاه قاه می خندد و بابت قسمت دومش سریع به همسرش و خواهرش و ... تلفن می کند و کلاً تکذیب شدید می کند این حرف را!!

متشکر از اینکه معیار انسان بود را مشخص کردید!
کسی که واقعا هم ضد زن باشد از نظر من مطمئنا انسان است
احتمالا اندیشمند است و شاید هم روشنفکر!

==
نماد روشنفکری ایران عناون خاصی نیست
سلیقه من او را انتخاب کرده و برتری خاصی برای او به ارمغان نمی آورد
میتوانید به قول محمد رضا بابک احمدی را هم بگذارید

امین ( جان آزاد ) پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:21

سلام
گذراندن شب با روسپی ها نشانه ضد زن بودنه ؟ بزرگترین ضربه را به این جنیش خود زنان زده اند مخصوصا در جوامعی مانند ایران زیرا این جنیش یرای زنان جنیه سرگرمی را داشته است و در صدد شناخت آن نیوده اند .
من هم این جنبش را جنیش قوی ای نمی دانم اما ضد زن نیستم

هر دو مطلبتان را خودم گفته ام
گذرندن در روسژی خانه نشانه ضد زن بودن نیست
نشانه بی اهمیت بودن موضوع است
==
و قبول دارم که خود زنان ضربه بزرگی به آن زده اند

امید(برای مقداد اینبار) پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 18:05 http://andishe-pooya.blogfa.com/

با همه حرف هایت موافقم جز دو مورد :

- کثیف نامیدن خواسته های جنسی
- ؛مهم ترین عامل مخالف فمنیسم در ایران خود زنان هستند و سپس دین؛

دین هم در زنان و هم در مردان موثر است . دین فرهنگ ساز است (البته یکی از عوامل سازنده فرهنگ است) و فرهنگ حاکم مهمترین عامل مخالف فمینیسم است
۰

من، تو ، ما پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 18:07

جدای از فیمینیستهای افراطی مثل جوراب مخملیها، ولی فکر نمیکنم رابطه داشتن با فیمینیسم منافات داشته باشه، واقعا روشنفکر و فیلسوفی که این و درک نکنه چندان لایق لفظ روشنفکر و فعال فیمینیسم نیست، با این وجود نمیشه همه رو با یک چوب زد.

موفق باشی.

سیدعباس سیدمحمدی پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:40 http://seyyedmohammadi.blogfa.com/

یک) رند نظرباز


شرایط موفقیت دموکراسی...


در پست پیشین اشکالات وارد بر دموکراسی را بررسی کردیم و حال بر ماست که به ارائه راه حل بپردازیم.

دموکراسی به خودی خود در جوامعی که مردم هنوز با دموکراسی و قواعد آن آشنا نشده اند و به عبارتی هنوز دموکراسی نهادینه نشده است؛ میتواند خرابیهای جبران ناپذیری به بار آورد، همانگونه که در سده پیشین نیز در جهان شاهد چنین فجایعی هستیم. در اینگونه جوامع، دیکتاتوری اکثریت میتواند به نتایج فاجعه باری بیانجامد.

آری دموکراسی ملزومات و مقدماتی دارد که شرط لازم تحقق سلامت، و عدم بیمارگونگی آن میباشند؛ که به اختصار و ایجاز میتوان بر اولویت لیبرالیسم بر دموکراسی اشاره نمود. و حال شرایط دیگر:


- فقدان نابرابری های گسترده در ثروت: در کشوری که شمار زیادی از مردم تنگدست باشند و عده ای کم ثروتمند، نمیتوان انتظار تحقق دموکراسی و پایداری آنرا داشت. برای توفیق این مهم، شهروندان باید از گرفتاریهای روزمره به طور نسبی آزاد باشند و فراغت خاطر زیادی داشته باشند تا بتوانند در کارهای عمومی مشارکت کنند و بدان بها دهند.

- برابری اجتماعی: تفاوتهای طبقاتی و فاصله اجتماعی فراخ میان اقشار مختلف، انگل دموکراسی اند و آن را نابود میکنند. برابری اجتماعی تنها نباید به حرف باشد و در عمل نیز باید وجود داشته باشد.

- آموزش گسترده و همگانی و افزایش سطح درک عموم: موفقیت دموکراسی نه تنها مستلزم نبودن جهالت، بلکه آموزش مناسب شهروندان نیز هست. جهالت و نادانی مانع پذیرش ایستارهای درست ذهن میشود و جلوی اصلاحات گسترده را میگیرد. اگر توده ها در خواب غفلت و خطا باشند، هیچ چشم اندازی برای موفقیت دموکراسی وجود نخواهد داشت. آموزش قوه تفکر و تعقل را تیز و فهم درست چیزها را میسر میسازد. موهبت دانش و آگاهی توانایی اعمال درست حق رأی را خلق میکند.

- آزادی مطبوعات: گردش آزاد اطلاعات شاهرگ حیاتی دموکراسی است. مردم باید به اطلاعات درست و بیطرفانه درباره مسائل داخلی و خارجی دسترسی داشته باشند. مطبئعات آزاد و بیطرف نه تنها مردم را در تماس با فعالیتهای حکومت قرار میدهد و تصمیم های دولت را صیقل میدهد، بلکه شکایتها و تظلم ها و ناخرسندیهای آنان را نیز مطرح میکند.

- گروه مخالف قوی و موثر: اگر در حکومتی گروه مخالف هوشیار و مراقب وجود نداشته باشد که به اشتباهات حکومت دموکراتیک نظر نکند و آنرا مطرح ننماید؛ حکومت دموکراتیک در معرض بی دقتی قرار خواهد گرفت و از اقتدار خود سو استفاده خواهد کرد. اغلب فقط امکان انتقاد کافی است تا حکومت را در مسیر درست قرار دهد.

- میتوان به موارد دیگری همچون اخلاق متعالی، مدیریت درست، برنامه ریزی ملی برای توسعه و رفاه و هوشیاری شهروندان نیز به اختصار اشاره نمود.




دو) سیدمحمدی - رند نظرباز - ایمان


سلام علیکم.
حرفهای شما را قبول ندارم.
یک دلیل:
ــ لیبرالیسم ظاهراَ چند اصل یا مبنا دارد: دموکراسی، آزادی، سرمایه داری، ....
ــ لیبرالیسم از اصلها یا اجزا یا مبانی ی دموکراسی نیست.
ــ حال، اصلاَ شما یک مقدار فکر کن که
"لزوم تقدم لیبرالیسم بر سرمایه داری"
و
"لزوم تقدم لیبرالیسم بر دموکراسی"
جدای از درست یا غلط بودن، اصلاَ معنا دارد یا نه. توجه کن:
"لیبرالیسم، که یکی از اجزایش دموکراسی است، باید بر دموکراسی مقدم باشد."
از جمله ی فوق، چه معنایی درمی یابی؟

و:
اصلاَ از کجا معلوم، مطالبات جوامع، لیبرالیسم باشد؟ و اگر لیبرالیسم باشد، و سرمایه داری و آزادی ی لیبرالیستی و ... حاکم شد، چه قدر احتمال معقول می توان داد از این سیستم اجتماعی - سیاسی، بشود سوسیالیسم بیرون آید یا حکومت اسلامی بیرون آید؟
شما وقتی می گوئی تقدم لیبرالیسم بر دموکراسی، بر فرض معنادار بودن حرفت، شما داری "هدف" را خیلی سریع و بی تعارف می آوری همان اول در کنار "وسیله" می نشانی. در حالی که به نظر من، دموکراسی اگر برقرار شود، اگر مطالبات جامعه لیبرالیسم باشد، می رود به سمت لیبرالیسم، اگر مطالبات جامعه سوسیالیسم باشد، می رود به سمت سوسیالیسم.


عین همین ادعاهای شما را می توان این گونه گفت:
تقدم سوسیالیسم بر دموکراسی
تقدم ولایت فقیه بر دموکراسی

خب اینها شما را متوجه اهداف استبدادی و غیر دموکراتیک نمی کند؟ شماها هول می شوید. سریع می خواهید لیبرالیسم را در آغوش بگیرید. باشه. بگیرید. من بخیل نیستم. اصلاَ الان من بحثم لیبرالیسم نیست. من حرفم این است شماها هول می شوید و چون احتمال می دهید ممکن است ابزار دموکراسی جامعه را به سمت هدف لیبرالیسم نبرد، خیال خود را راحت می کنید و می گوئید لیبرالیسم مقدم است بر دموکراسی.
عین همین حرفها را ذوب در ولایتها می زنند. دموکراسی ی هدایت شده. دموکراسی ای که مقدم بر آن، ولی فقیه است. اینها که دموکراسی نیست.



سه) ایمان - سیدمحمدی


سلام.

شما می فرمایی: اگر دموکراسی ی واقعی در جامعه ای به دست آید، و در عالی ترین سطوح به رسمیت شناخته شود و اجرا شود، مردم قاعدتاً برای این که دموکراسی را پربارتر کنند و به اهداف عالی ی سیاسی و اجتماعی شان برسند، احزاب آزاد و فعال و رسانه های آزاد و فعال ایجاد می کنند."

فرض می گیرم که در جامعه الف دموکراسی واقعی به دست آمده (یعنی طبق تعریف شما مردم حق مطلق تعیین مقدرات سیاسی شان را دارند) شما بفرما آیا قبول داری که نظر اکثریت باید ملاک عمل قرار بگیرد یا نه؟ حدس قوی می زنم که می فرمایی "بله" خب... اگر نظر اکثریت بر این قرار داشت که احزاب آزاد و رسانه های ازاد پدیده های مضری هستند و وجودشان را برنتابیدند و به انحاء مختلف به برگزیدگان خود (که حاکمان باشند) فهماندند که احزاب و رسانه های آزاد نمی خواهند، آنوقت شما چه می فرمایی؟ مگر نه اینکه آنوقت چیزی بنام حزب و رسانه آزاد وجود نخواهد داشت و هیچ اندیشه و قانون و لگامی نیست که بر پوزه ی اکثریت تمامیت خواه زده شود و بگوید شما غلط می کنی که احزاب و رسانه آزاد نمی خواهی ! این یک حق غیرستاندنی است و از حقوق اقلیتی است که احزاب و رسانه ی آزاد می خواهد و توی اکثریت اجازه نداری بویی این حق ممنوع است ارچه در اکثریت هم باشی!

من به این می گویم لیبرالیسم!!!
و به آن می گویم دموکراسی!

دموکراسی سوراخ دارد! راه در رو و راه زورگویی دارد اما لیبرالیسم این سوراخها را می بندد




چهار) سیدمحمدی - ایمان



سلام علیکم.
وقتی شما می گوئی لیبرالیسم بر دموکراسی مقدم است، اولاَ این حرف چه معنا دارد؟ یعنی لیبرالیسم که یکی از اجزایش دموکراسی است، مقدم است بر دموکراسی، اصلاَ یعنی چی؟ ثانیاَ شما از چه طریقی متوجه شده ای مطالبات یک جامعه (فرض کن کشور ایران) رسیدن به حکومت و جامعه ی لیببرالیست است، و لذا لیبرالیسم مقدم است بر دموکراسی؟ اگر، احیاناَ، 80 درصد مردم ایران، مایل باشند ایران حکومتش و جامعه اش لیبرالیستی نباشد (فرض محال که نیست؟ فرض چندان شاخداری هم که نیست؟)، این نظر و نظریه و مطلب شما مبنی بر تقدم لیبرالیسم بر دموکراسی، برای تحقق چه چیزی است؟ برای تحقق لیبرالیسمی که 80 درصد مردم نمی خواهندش؟

دقت کن دوست عزیز:
تقدم لیبرالیسم بر دموکراسی، آیا فقط جز برای تحقق لیبرالیسم در یک جامعه است؟
آیا تحقق لیبرالیسم بر دموکراسی، حتا نیم درصد ممکن است برای تحقق ولایت فقیه یا برای تحقق سوسیالیسم باشد؟
پس لزوم تقدم لیبرالیسم بر دموکراسی، همان است که من عرض کردم، یعنی شما(ی نوعی)، که مطالباتت لیبرالیسم است، چون احتمال می دهی دموکراسی منجر نشود به لیبرالیسم، می آئی راحت و بی تعارف می گوئی آنچه که هدف نهائی ی من است باید همین اول کار حاصل باشد.
طرفداران ولایت فقیه هم، همین جوری مثل شما بی تعارف، می گویند دموکراسی نباید واقعی باشد بلکه باید کنترل شده باشد.

انسان جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:19

با این موافقم که عامل عقب ماندن زن ها خودشان هستند که اصلا کیفی فکر نمی کنند. اما با این که دین جلوی زن ها رو گرفته مخالفم خیلی وقت ها می گن از نظر دین زن نباید حرف بزنه و صدای دادخواهی خودش رو به جامعه برسونه اما وقتی ما خطبه های حضرت زینب توی شام رو داریم نباید این طوری بگیم زن اگه بخواد می تونه سالم باشه و بی دردسر به حقوقش برسه به نظر من عامل اصلی خود زن ها هستند و بعد جامعه که مردها گروه عظیمی از اونو تشکیل می دن

انسان جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:22

آزادی اگر یعنی هر چی می خوای بگی پس عقلانیت چی میشه انسانیت چی میشه خوبی کجاست زیبایی کجاست اونی که با حرف های زشت میخواد منظورشو بگه اون فقط می خواد جلب توجه کنه نه این که معنی آزادی رو می دونه نه می خواد به حقیقتی برسه

فرزانه جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:57 http://www.elhrad.wordpress.com

سلام
از نظر من فمینیسم در ایران هنوز پا نگرفته که شکست هم خورده باشد بسیاری از آموزه های طیف افراطی فمینیست ها زنان را از شنیدن نامش هم بیزار کرده و موانع بزرگی چون مذهب که بقول امید فرهنگ ساز هم هست در ایران مانع پا گرفتن فمینیسم شده چنانچه در خلاصه ام از کتاب مردیها و همسرش آورده ام نخستین پایه های فمینیسم از لیبرالیسم جان گرفته و در حالی که ما الف لیبرالیسم را هم در این مملکت نداریم چطور می توانید به فمینیسم ایرانی فکر کنید ؟
اما اگر فمینیسم را در دنیا شکست خورده بدانید موافق نیستم
اینکه عده ای از روشنفکران و فلاسفه عقاید ضد زن دارند که دلیل شکست فمینیسم نیست و هم این که مردان برای رفع نیاز جنسی به زنان رجوع می کنند هم ربطی به فمینیسم ندارد
چه بسا زن هم برای رفع آن به مرد رجوع می کند و هر دو در لذتی که می برند شریکند .
فمینیسم هنوز در ابتدای راه است و زنان و مردان بسیاری صادقانه برای هدف مشترک آن که همان رفع تبعیض از زنان و احقاق حقوق آنان باشد می کوشند .

در مورد بخش اول که در مورد فمنیسم در ایران گفتید با شما هم عقیده ام
اما در دنیا:می شود نشانه هایی ارائه دهید که نشان موفقیت فمنیسم حتی در بعد کوچکی باشد
حتی در اعلامیه حقوق بشر به کمترین چیزی که به نسبت بقیه توجه می شود حقوق زنان است

امید(برای آقای ستاریان) جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:32 http://andishe-pooya.blogfa.com/

حاشیه هایی شاید مهمتر از متن

در ادامه بحث با جناب ستاریان به نظرم آمد ابتدا بخشی از منش و روش ایشان را در بحث های انجام شده جمع بندی کنم .این امور گرچه حاشیه محسوب می شوند اما علل سختی بحث با ایشان را باز می نمایانند .
-------------------------------------------------------------
می فرمایند :
همانطور که می بینید در اینجا من هرگز نگفته ام که : " نخستین آریایی‌هایی که به ایران آمدند شامل کاسی‌ها ، لولوبیان و گوتیان بودند" ... خود آقا امید هم چنین نوشته اند: ... من نقل کرده بودم: نخستین آریایی‌هایی که به ایران آمدند شامل کاسی‌ها (کانتوها ـ کاشی‌ها)، لولوبیان و گوتیان بودند ..."
بدون شرح !
-----------------------------------------------------------------------
می فرمایند : " این چه کاری عبث و بیهوده ای است که بزرگترین دانشمندان متعلق به عصری را به دلیل یافته های نسلهای بعدی ، نادیده بگیریم و یا مواخذه کنیم و یا کوچک بشماریم ؛ فقط به این دلیل که خودشان نتوانسته اند به چیزی که بعدی ها رسیده اند برسند"

و در جای دیگری می فرمایند :" بتانی نظام کهنه ی یونانی اوتار و زوایا را کنار گذاشت ... یونانیانی مثل ابرخس و بطلمیوس با وجود نزدیک شدنشان به مثلثات هرگز نتوانسته بودند به نسبتهایی دست یابند که بتانی اختیار کرده بود "

ابرخس (190 تا 120 پیش از میلاد ) / بطلمیوس (90 تا 168 بعد از میلاد) / بتانی (858 تا 929 بعد از میلاد)

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس / توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند !؟
----------------------------------------------------------------------
فرموده اند : " آنچه ایشان به آن ایراد وارد کرده اند این متن است:
== مهاجرت آریائیان به ایران ==علیرضا
آریائیان، مردمانی از نژاد هند و اروپایی بودند که در شمال فلات ایران می‌زیستند. دلیل اصلی مهاجرت آنها مشخص نیست اما به نظر می‌رسد دشوار شدن شرایط آب و هوایی و کمبود چراگاه‌ها، از دلایل آن باشد. مهاجرت آریائیان به فلات ایران یک مهاجرت تدریجی بوده‌است که در پایان دوران نوسنگی (۷۰۰۰ سال پیش از میلاد) آغاز شد و تا ۴۰۰۰ پیش از میلاد ادامه داشته‌است.
این نوشتها منبعش را تاریخ ماد. ایگور میخائیلوویچ دیاکونوف. ترجمه کریم کشاورز، تهران: نشر امیرکبیر. تاریخ ایران باستان. دیاکونوف، میخائیل میخائیلوویچ. روحی ارباب. انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم ۱۳۸۰ - سهم ایرانیان در پیدایش و آفرینش خط در جهان، دکتر رکن الدین همایونفرخ، انتشارات اساطیر.- کمرون، جرج. ایران در سپیده دم تاریخ. ترجمه حسن انوشه. تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۹ - تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ا. آ. گرانتوسکی - م. آ. داندامایو، مترجم، کیخسرو کشاورزی، ناشر: مروارید ۱۳۸۵ - تاریخ ایران از عهد باستان تا قرن ۱۸، پیگولووسکایا، ترجمه کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۳ - تاریخ تمدن جهان باستان : وبسایت تاریخ ما به قلم انی کاظمی ذکر کرده است.
و بکلی با ادعای قاطبه ی تاریخ نویسان مورد اشاره ی آقا امید متضاد است "

بی وجدانی تا کجا !؟ یعنی باور کنم که آقای ستاریان نفهمیده تکه ی نقل شده ی ایشان در صفحه ویکیپدیا هیچ ارجاع مستقیمی ندارد !؟ (کل این مطلب بین ارجاع دوم و ارجاع سوم مقاله مذکور است )
و ایشان کل ارجاعات عمومی مقاله را برای قسمت نقل شده ذکر می کند و تازه می گوید " وبکلی با ادعای قاطبه ی تاریخ نویسان مورد اشاره ی آقا امید متضاد است "
مقاله دارای بخش های زیر است : پیش از تاریخ – ایلامیان – مادها – هخامنشیان - سلوکیان – اشکانیان – ساسانیان
بعد ایشان کل ارجعات مقاله را به عنوان مستند رد حرف من ذکر می کند ! ... جناب ستاریان این همان انصافیست که در آیینتان از آن سخن می گویید ؟
----------------------------------------------------------------------
در جایی می فرمایند : "نه تنها قاطبه ی تاریخ نویسان حاضر نیستند مدعای آقا امید را تایید کنند بلکه حتا یک تاریخ نویس نیز چنین نگفته است که وی از جانب ایشان مدعی است."
و در جای دیگری می فرمایند : "در کجای لینکهایی که ایشان معرفی کرده گفته است آراییها 3000 هزار سال پیش به ایران آمدند . بله این عقیده ای بود که زمانی در تاریخ رواج داشت اما امروز کسی به آن معتقد نیست"

یعنی این عقیده (عقیده عقب افتاده من و امثال من درباره مهاجرت آریاییان) زمانی در تاریخ رواج داشته بدون آنکه حتی یک تاریخ نویس , چنین حرفی را بزند ! !

امید(برای آقای ستاریان) جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:35 http://andishe-pooya.blogfa.com/

می فرمایند : "ظاهرا موضوعاتی که برای من تبدیل به بدیهیات شده برای شما چنان تازه است که بکلی از آن بی خبر بوده اید آیا به عقیده ی دوستانی که این مطالب را می خوانند غلط بودن قدمت تاریخ 3000 ساله آشکار نیست ؟ آیا احتیاج به فحص و گفتگو داشت؟ این موضوع برای کسی که از آن بی خبر و جاهل است نه تنها جای بحث و گفتگو داشته و دارد بلکه باید گفت هزار قطره اثر نکند بر سنگ خاره ای و یا میخ آهنین نرود بر سنگ!"

اینکه بعضی موضوعات برای ایشان "تبدیل به بدیهیات" شده آیا بر اساس اتصال به عالم غیب و شهود این تبدیل انجام گرفته و یا زبانم لال با فحص و جستجو !؟ ... می فرمایید : " این موضوع برای کسی که از آن بی خبر و جاهل است نه تنها جای بحث و گفتگو داشته و دارد... " با توجه به جمله شما که : علت عقب ماندگی ملل شرقی استعمار است و این قضیه چنان آشکار است که احتیاجی به فحص و جستجو ندارد . یعنی یا شما هیچگاه نسبت به این مطلب بی خبر و جاهل نبوده اید و این امر را از ابتدای خودآگاهیتان به طور شهودی می دانسته اید یا اینکه زمانی نسیت به این قضیه بی خبر بوده اید و سپس بدون احتیاج به فحص و جستجو آن را فهمیده اید که در آن صورت حکما از اولیا هستید و علم لدنی دارید ... و ما را چه رسد به محاجه با اقربای خداوند ! ... ما اسیران عالم خاک چون دستی به عالم بالا نداریم, معمولا سیاستی دیگر در پیش می گیریم و همواره دنبال فحص و جستجو هستیم , به ما سفارش کرده اند :
آب کم جو تشنگی آور بدست / تا بجوشد آب از بالا و پست
-------------------------------------------------------------------
می فرمایند : "حالا که کار به اینجا کشید با وجود اینکه در سراسر عمرم هیچ گاه ادعایی نکرده ام و به لطف پروردگارم از این پس نیز ادعا نخواهم کرد اما در مقابل این دوست محترم مدعی هستم... "

دوستان خواننده آیا به یاد دارند که نوزده روز پیش نهار چه خورده اند ؟ سی هفت روز پیش چطور ؟ آیا به یاد دارند که سی و هفت روز پیش "ادعایی" کرده اند یا نه ؟ یا در 6 سال و 2 ماه و 23 روز و 4 ساعت پیش ؟ ... گویا جناب ستاریان این ظریفه منطقی را فراموش کرده که ادعایی نداشتن در سراسر عمر خود کم ادعایی نیست ! اگر فرض کنیم که ایشان 35 سال سن داشته باشند آنگاه و نادیده گرفتن 7 سال نخست زندگی , ایشان ادعایی درباره 10220 روز زندگی و با توجه به 8 ساعت خواب در روز , ادعایی درباره 163520 ساعت عمرشان مطرح کرده اند . زهی به این حافظه ! اصلا بحث ما نیازی به ادامه ندارد , از دو حال خارج نیست یا آقای ستاریان جوگیر شده اند و بدون لحظه تفکر و تامل یک حرفی همینجوری زده اند یا اینکه به حرف خویش باور دارند که در صورت تایید این ادعا , مشرق زمین از چنان اعجوبه ای بر خوردار است که از ابن هیثم تا گالیله باید بیاییند لنگ بیاندازند ! و مغرب زمین چاره ای جز سر تسلیم فرو آوردن دربرابر این نادره روزگار ندارد .
-----------------------------------------------------------------------
می فرمایند : "من این بحث را مدخلی می دانستم که بتوان در پی آن به موضوعات اساسی تر برسیم چون ایشان جا به جا ، به هر کجا وارد می شود دیانت متدینان را ، کور کورانه و فاقد مبنای علمی می خواند . من می خواستم در همان چیزی که ایشان خود را متبحر در آن می نامد به او ثابت کنم که علم در طول دین است و نه در عرض آن ، و به توسط ابزار علم بهتر می توان خدا را دید. "
پس جناب ستاریان توپش از جای دیگری پر بوده و اصلا می خواسته چیز دیگری بگوید و چیز دیگری را به من ثابت کند ! ... دلش از دست ما خون است که هر جا وارد می شویم دیانت متدیانان را کورکورانه و فاقد مبنای علمی می خوانیم . خوب قکر کنم تکلیف حب و بغض در بحث معلوم است و تکلیف حدیث شریفه مولا علی که : «انظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال» . اما جناب ستاریان بهتر است یاد بگیرند زین پس اگر جایی از بدنشان می سوزد , جای دیگر را فوت نکنند .
-------------------------------------------------------------------
جناب ستاریان به کرات بنده را به جنون انکار حقیقت , غرض ورزی , منکر شدن تاریخ پر افتخار خود و ... متهم کرده اند و تلویحا این رویکرد مرا به اعتقادات من در امر مذهب مربوط دانسته اند . آیا براستی دلیل و برهان خواستن من در مورد ادعاهای کهنترین بودن تمدن ایران و یا تاثیر مسلمانان یا ایرانیان بر غرب , غیر طبیعی است ؟ و از روح غرب زده من ناشی می شود !؟ برای روشن شدن این موضوع جالب دیدم نقدی در روزنامه همشهری (مورخ 7 خرداد 89) درباره کتاب "درخشش ابن رشد در فلسفه مشاء"(تالیف دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی) از دکتر سید یحیی یثربی نقل می کنم تا معلوم شود
گر من آلوده دامنم چه عجب / همه عالم گواه عصمت اوست

"فصل اول کتاب دارای 25 صفحه است و این عنوان را دارد: «پرتو اندیشه ابن رشد و ابن سینا در آثار فلسفی قرون وسطای مغرب زمین». بر اساس موضوع و عنوان فصل، انتظار می‌رفت که استاد، نخست چند دیدگاه مهم و سازنده ابن رشد را توضیح داده، سپس تاثیر آنها را در آثار فلسفی قرون وسطی بررسی کنند. در این بررسی نیز لازم بود که چند نفر از پیروان و اثرپذیران ابن رشد را نام برده و با نقل نمونه‌های مستندی از آثار آنان، این تاثیر و تأثر را نشان دهند. اما متاسفانه در این فصل، چنین کاری نشده است. اینک بررسی محتوای این فصل.آنچه در این فصل مطرح شده به ترتیب و به شرح زیر است:

1- نقل قولی از یک کتاب در بیان عوامل مؤثر در ترجمه آثار ابن رشد
ترجمه آثار پهلوی به عربی و تاثیر ایرانیان در خلافت عباسی!
3- گله از اینکه در غرب یونان را زادگاه فلسفه می‌دانند و سپس ذکر حمله اسکندر به ایران و اخذ علوم ایرانیان، سپس ستایش ابن خلدون!
4- گله از بی‌مهری اندیشمندان غرب و یهودیان در نادیده گرفتن نقش فیلسوفان مسلمان.
5- توجه ابن رشد به غزالی و آشنایی ابن رشد و ابن عربی با افکار ابن سینا!
6- نقل از یک مجله عربی که غربیان به نقش مسلمانان در قرون وسطی اقرار کرده‌اند!
7- ابن رشد تکفیر شده است!
8- برخلاف نظر عده‌ای ملحد و پوزیتیویست، ابن‌رشد عقل را انسانی ندانسته و حقیقت را در گذشته و آینده یکسان می‌داند!.

تا اینجا که حدود نصف فصل اول را از نظر گذراندیم، بحثی از تأثیر ابن رشد در غرب به میان نیامده است. آقای دینانی در اینجا (ص‌56 کتاب) به یاد موضوع فصل افتاده و می‌گویند: «در آغاز قرن سیزدهم میلادی آثار مهم ابن رشد، به زبان لاتینی ترجمه شد و بر همه دانشگاه‌های اروپا سیطره یافت و ابن رشد چندین قرن مظهر عقلانیت فلسفی بود. بدین‌سان جهان اسلام واسطه آشنایی اروپای قرون وسطا، با ارسطو شد». خوب این حد از مطلب را همه می‌دانند! اما به کدام دلیل و با کدام منبع؟ ایشان در صفحه 57 کتاب به یک منبع درجه2 ارجاع می‌دهد که در آنجا هم بیش از یک گزارش کلی چیزی نیست؛ جز اینکه سیژر بارابانتی –‌که پیرو ابن رشد بود‌– مورد انتقاد اکویناس قرار گرفته است و اینکه اکویناس تأویل ابن رشد را از سخنان ارسطو بی‌اعتبار نشان می‌دهد! اما از اینکه ارسطو چه گفته و ابن رشد چه فهمیده و اکویناس چه می‌گوید چیزی ذکر نشده! تنها یک اشاره کلی! و این هم از یک کتاب ترجمه شده به فارسی نقل شده است... ؛

[ بدون نام ] جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:07

ایران کهنترین تمدن بشری :

می فرمایند : "مگر اساسا بحث ما بر سر این بود که تمدن بوجود آمده در ایران متعلق به آریاییان است؟ من کجا چنین ادعایی کرده ام؟ من از اول می گفتم پیش از آریاییها در ایران تمدن وجود داشته و به وجود امدن تمدن در ایران مربوط به آریایی ها نیست به اولین کامنت من مراجعه کنید در انجا من چنین نوشته بودم:
بر خلاف تصور جناب امید بسیار پیش از آنزمان که مصریان اهرام مصر را می ساختند و فرعون را می پرستیدند ایرانیان تمدن داشتند وشهرنشین بودند "

شما در جمله منقول ایشان از خودشان (اولین کامنت بحث ) اصلا کلمه "آریایی" می بینید ؟ جایی نوشته که "پیش از آریاییان در ایران تمدن وجود داشته" ؟ یا تنها نوشته شده " ... ایرانیان تمدن د اشتند و شهرنشین بودند" ؟ ( مشکل ما آستیگماتیسم نیست ؟ )

ایشان در جریان این کامنت ها بارها این عبارت من را نقل کرده و با آن مخالفت نموده است :

"طبق نظر قاطبه مورخان و باستان شناسان "آریایی ها" حدود 3000 سال پیش از نواحی شمالی وارد ایران شده اند . مادها و هخامنشیان دو قوم آریایی بوده اند . عیلامی ها و آشوری ها و بابلی ها آن موقع داری تمدن(مدنیت = شهرنشینی) بوده اند و آریایی نبوده اند. تمدن این اقوام (نه لزوما نژاد آنان) منقرض شده است " و گفته : "من از ایشان درخواست میکنم این قاطبه ی تاریخ نویسان پیشکش ایشان یک منبع معتبر معرفی کنند که چنین گفته باشد."

یعنی ایشان یک یا همه 4 گزاره عبارت منقول از من را قبول ندارد : یا "ورود آریاییان به فلات ایران در 3000 سال پیش " را قبول ندارد , یا "آریایی بودن دو قوم ماد و پارس" را , یا "مدنیت داشتن" و "آریایی" نبودن عیلامی ها , آشوری ها و بابلی ها را , یا منقرض شدن تمدن آنها را !؟ حالت ممکن دیگری وجود دارد ؟

ایشان گویا به خاطر یک عارضه خاص نورولوژیکی عبارت "آریاییها حدود 3000 سال قبل به ایران مهاجرت کرده اند" را این عبارت می بیند که : "پیش از آریایی ها در ایران تمدن وجود نداشته است " !! ... من کجا چنین ادعایی کردم ؟ جمله منقول از من دال بر این امر را بیاورید ؟ من مگر نگفتم تمدن "شهر سوخته" و "جیرفت" معلوم نیست متعلق به کیست و شما هم ابتدا گفتید این آقا چون نمی داند انکار می کند ! (و احتمالا بعد با مطالعه بیشتر دریافتید که این تمدن ها را هنوز به قوم شناخته شده ای منسوب نکرده اند و حتی خط پیدا شده در جیرفت را که نه میخی سومری است نه ایلامی نه پارسی نه ... کشف رمز ننموده اند) . آیا من "وجود" تمدن جیرفت و شهر سوخته را از اساس منکر شدم ؟ من آریایی بودن این تمدن ها را منکر شدم و اگر خاطرتان باشد خودتان مثالی زدید در مورد امریکایی ها و سرخپوستان که دیگر آن را پی نگرفتید و من گفتم : بله ! به نظر من نسبت "آرییایان" به تمدن "جیرفت" احتمالا شبیه نسبت امریکایان به تمدن (تمدن ؟ ) سرخپوست ها است . شما ادعای من را به یک چیز دیگر تبدیل می کنید سپس آن را می کوبید ؟ راحتتر است , نه ؟ حکایت همان هموطن شد که در گل فروشی به دنبال دسته کلیدش می گذشت , گفتند مگه اینجا مگمش کرده ای , گفت نه ! راستش توی جوب افتاد اما دیدم اینجا خوشبوتر است ! ....

توجه کنید دوستان من عدد 3000 سال را برای چه به کار برده ام : "آریایی ها" حدود 3000 سال پیش از نواحی شمالی وارد ایران شده اند

آقای ستاریان آن را چگونه رد می کند :

"پیش از مهاجرت آریاییان به فلات ایران اقوامی با تمدنهای متفاوت در ایران می زیستند. .... دوران نوسنگی با اهلی کردن گیاهان و حیوانات و شکل گیری نهایی روستاها همراه بود و تا هزاره پنجم قبل از میلاد ادامه یافت." (ویکپدیا)

چنانچه می بینیم 5000 سال قبل از میلاد و 2000 سال بعد از میلاد می شود 7000 سال و نه 3000 سال قبل

"ظهور دولت ایلام (۶۴۰ –۳۲۰۰)" ... 3200سال قبل از میلاد و 2000 سال بعد از میلاد می شود 5200 سال قبل و نه 3000 سال قبل

"در مدخل تاریخ ایران پیش از آریایی‌ها در ذیل شهرنشینی چنین نوشته است: شهرنشینی، شهر به مفهوم اخصّ آن از اواخر هزاره چهارم پ.م. و خصوصاً هزاره سوم پ.م. در ایران موجودیت یافت. شهر شوش یکی از قدیمیترین (۴۰۰۰ سال پ. م.) سکونتگاههای شناخته شدهٔ منطقه‌است. "

می بینید که در اینجا نیز تمدن ایرانی به معنای مدنیت و شهرنشینی ایرانی را متعلق به 4000 سال پیش از میلاد می خواند که با 2000 سال بعد از میلاد جمع کنیم عدد 6000 سال قبل به دست می آید و نه 3000 سال.

و اما شاهکار آخر :

"یکی از این دیدگاه‌ها می‌گوید که آریاییان نزدیک به هشت‌هزار سال پیش در جنوب سیبری و در اطراف دریاچه آرال می‌زیستند که با مهاجرتی که به سوی جنوب داشتند بخشی به هند و افغانستان و بخشی نیز به طرف کوه‌های قفقاز حرکت کرده‌اند که قوم‌های ماد و پارس از کوه‌ها گذشتند و در اطراف دریاچه ارومیه ماندگار شدند و بخش دیگری به سمت اروپا حرکت کردند. " ... می بینیم که گرچه در خصوص خاستگاه این قوم مناقشه شده اما در تاریخش مناقشه ای ذکر نشده است و تاریخ آن را 8000 سال پیش خوانده است و نه 3000 سال پیش "

بخوانید و لذت ببرید ... اینکه 8000 سال پیش در جنوب سیبری می زیستند ناقض اینست که 3000 سال پیش وارد ایران شده باشند ! ایشان متوجه نیست که این 8000 سال متعلق به زمانی است که ساکنین آتی هند و افغانستان و اروپا هنوز انشعاب نکرده بودند ! و شاید با خود گفته : خوب , مهاجرت به سوال جنوب هم در همان هشت هزار سال پیش رخ داده و از سیبری تا قفقاز هم که راهی نیست ! همان 8000 سال پیش وارد فلات ایران شده اند !

حالا حدس بزنید این جمله از کیست !؟

اهل مطالعه می دانند که قدمت مدنیت ما نسبت به تمام دنیا در صدراست و مربوط به 9000 سال پیش می گردد.

پاسخ می دهیم :

"پیش از مهاجرت آریاییان به فلات ایران اقوامی با تمدنهای متفاوت در ایران می زیستند. .... دوران نوسنگی با اهلی کردن گیاهان و حیوانات و شکل گیری نهایی روستاها همراه بود و تا هزاره پنجم قبل از میلاد ادامه یافت." (ویکپدیا)

چنانچه می بینیم 5000 سال قبل از میلاد و 2000 سال بعد از میلاد می شود 7000 سال و نه 9000 سال قبل

"ظهور دولت ایلام (۶۴۰ – ۳۲۰۰ ق.م)" ... 3200سال قبل از میلاد و 2000 سال بعد از میلاد می شود 5200 سال قبل و نه 9000 سال قبل

"در مدخل تاریخ ایران پیش از آریایی‌ها در ذیل شهرنشینی چنین نوشته است: شهرنشینی، شهر به مفهوم اخصّ آن از اواخر هزاره چهارم پ.م. و خصوصاً هزاره سوم پ.م. در ایران موجودیت یافت. شهر شوش یکی از قدیمیترین (۴۰۰۰ سال پ. م.) سکونتگاههای شناخته شدهٔ منطقه‌است. "

می بینید که در اینجا نیز تمدن ایرانی به معنای مدنیت و شهرنشینی ایرانی را متعلق به 4000 سال پیش از میلاد می خواند که با 2000 سال بعد از میلاد جمع کنیم عدد 6000 سال قبل به دست می آید و نه ۹000 سال

البته ما استدلال ؛دریاچه آرال ؛ را به کار نمی بریم زیرا آنقدر خردمند هستیم که بفهمیم با توجه تعریف آقای ستاریان از "ایرانی بودن " سکونت آریاییان در 8000 سال پیش در سیبری ربطی به تمدن ادعایی 9000 ساله آقای ستاریان ندارد .

امید(برای آقای ستاریان) جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:09 http://andishe-pooya.blogfa.com/

البته این آستیگماتیسم به خاطر عینک شووینسیم است ! عینکی که باعث می شود ایشان از عبارت : ". ایلامیان نخستین مخترعان خط در ایران هستند "(توجه کنید که خود متن نمی گوید در "جهان" ) نتیجه بگیرد : " ثانیا خط اختراع ایلامی هاست که ایرانی بوده اند و نه سومری ها که ایرانی نبوده اند" !!

پژوهشگران، سومریان را ابداع کننده ی خط میخی می‌دانند. (خط میخی - ویکیپدیا)

کهن‌ترین دبیره ی ایلامی که به نیاایلامی شناخته می‌شود، نخستین بار به سال ۲۹۰۰ پیش از میلاد در شهر شوش، پایتخت ایلامیان، در جنوب غرب ایران باز می‌گردد . دبیره نیاایلامی دارای ۱۰۰۰ نشانه است و بنابراین به نگر می‌رسد که باید بخشی از آن واژه‌نگار باشد. این دبیره هنوز رمزگشایی نشده‌است، و زبانی را که نمایش می‌دهد هنوز ناشناخته است. (خط ایلامی - ویکیپدیا)

سرزمین سومریان را همسایگانشان شنعار (Shanar) می‌خوانند ... کهن ترین آثار کتبی که از شنعار به دست ما رسیده متعلق است به یک سده پیش از سومین هزاره پیش از میلاد. برای مثال مسیلیم در سه هزار و یکصد سال پیش از میلاد در شهر کیش پادشاهی داشت. (خط میخی سومری – ویکی پدیا)

ایشان فراموش کرده اند که افتخار اختراع خط را پیش از این به "تمدن جیرفت" داده بودند ... چه فرقی می کند ؟ مهم اینست که خدای ناکرده , اجانب و بیگانگان خط را اختراع نکرده باشند , حالا هر قوم "ایرانی" بود فبها ! ... من نمی دانم ایشان چرا سومریان را از نعمت ایرانی بودن محروم می کنند ؟ زیرا :

"تاریخ ورود سومریان به این سرزمین دقیقا معلوم نیست، ولی بر اساس کاوش‌های باستان‌شناسی سومریان حدودا ۴۵۰۰سال پ.م نخستین تمدن درخشان بشری را پایه گذاری کردند ... درباره خاستگاه سومریان پیش از آمدن ایشان به میانرودان هیچ سند و گواه و راهنمای تاریخی وجود ندارد اکثر دانشمندان خاستگاه ایشان را از فلات ایران و از دامنه‌های زاگرس دانسته‌اند.
(سومریان - ویکیپدیا)

پس شکر خدا سومریان هم ایرانیند . حالا آریایی نیستند , خب نباشند ! تمدنشان را یکجا دیگر بنا کرده اند , خب بکنند , " قومی بودند که خود شاخه‌ای جدا از نظر نژادی و زبانی تشکیل می‌دادند و با هیچ‌یک از اقوام امروزی خویشاوندی ندارند. زبان آن‌ها نیز تک‌خانواده است "(ویکیپدیا) خب باشد مهم نیست ... ایرانی باشد , بمیرد و باشد !

سیدعباس سیدمحمدی جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:29 http://seyyedmohammadi.blogfa.com/

مقاله در
http://syedreza.blogfa.com/post-30.aspx
«
نماز جمعه مقام معظم رهبری در 14 خرداد 89
خیل جالب بود نشستم از اول تا آخر خطبه ها را گوش دادم مطالب جالبی ایراد نمودند گوشه ای از فرمایشات معظم له :

*امام(ره) بدون خط امام(ره)، امام بی‌هویت است.
* نمی شود کسی با مخالفان انقلاب، اسرائیل و امریکا در یک جبهه باشد، در روز قدس و عاشورا آن فضاحت را به بار آورد و خود را پیرو امام بداند.»



کامنت سیدمحمدی در ذیل این مقاله:





سلام علیکم.
نماز جمعه ی مقام معظم رئیس مجلس خبرگان (مجلسی که مقام معظم رهبری را به عنوان رهبر ایران انتخاب کرد) را یادت هست شما؟ که ملت مومن و ذوب در ولایت نمی گذاشتند خطبه اش را بخواند؟ امروز هم ملت مومن و ذوب در ولایت، بنا بر مسموع، نمی گذاشتند سیدحسن خمینی حرف بزند. نماز جمعه و نماز جماعت و مراسم مختلف، قرق است برای گفته شدن سخنان مطلوب حکومت. جایی برای این نیست که خواسته ی حضرت علی برآورده شود و مردم حاکمان را


و النصیحة فی المشهد و المغیب


کنند. جایی است برای مرگ بر این و مرگ بر اون گفتن، طبق آئین نامه های حکومتی.

چقدر فکر می کنید آقای خامنه ای عمدا چنین برنامه ای برای تحقیر آقای خمینی ترتیب داده باشد
بوسیدن او این نکته را بیشتر به ذهن متبادر کرد

سیدعباس سیدمحمدی جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:36 http://seyyedmohammadi.blogfa.com/

خانم فرزانه:



«از نظر من فمینیسم در ایران هنوز پا نگرفته که شکست هم خورده باشد بسیاری از آموزه های طیف افراطی فمینیست ها زنان را از شنیدن نامش هم بیزار کرده و موانع بزرگی چون مذهب که بقول امید فرهنگ ساز هم هست در ایران مانع پا گرفتن فمینیسم شده چنانچه در خلاصه ام از کتاب مردیها و همسرش آورده ام نخستین پایه های فمینیسم از لیبرالیسم جان گرفته و در حالی که ما الف لیبرالیسم را هم در این مملکت نداریم چطور می توانید به فمینیسم ایرانی فکر کنید ؟»


یعنی ایشان فمینیسم را مهمتر از مذهب می داند؟ آیا مذهب مانع فمینیسم است ولی فمینیسم مانع مذهب نیست؟ لطفاْ ایشان صریح بفرماید دین و مذهب دارد یا نه؟ اگر سرکار خانم فرزانه دین و مذهب ندارد، لطفاً صریح بفرماید. شترسواری دولا دولا نمی شود.
آیا اتوریته ای امثال مردیها یا نیکفر برای امثال خانم فرزانه پارسایی دارند، کمتر از اتوریته ای است که مؤسسان ادیان برای متدینان دارند؟
خب بعض از دوستان را بنده به مرور مطلع شدم دین و مذهب ندارند و خدا را هم قبول ندارند. خب. رسیده اند به این دیدگاه. اما بنده متوجه نشدم خانم فرزانه پارسایی بالأخره مسلمانی با دیدگاه انتقادی است، یا کلاً ........؟

محمد جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:35 http://andakidigar.blogfa.com

من بیراه نمیبینم اگر زن را مخصوصا در غرب به مثابه یک کالا بدانند که میدانند . شرح و توصیف و دفاع از حقوقش هم باشد بر عهده ی کارشناسان تبلیغات نه تاریک الفکران !

نکته جالبی بود
نوع تفکرتان مانند یک بورژواست

من، تو ، ما جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:46

به جناب سید محمدی:

دوست عزیز برداشت شما از رابطه طولی و عرضی لیبرالیسم و دموکراسی به نظرم یک مقدار مشکل داره، اصالت دموکراسی در جایی متجلیه که لیبرالیسم وجود داشته باشه چرا که باید بپذیرید (حالا بر اساس فلسفه قرارداد اجتماعی و یا حقوق طبیعی انسان) که انسان آزاد است پس حق انتخاب و به دنبال اون حق رای دارد. در چیزی که شما تعبیر به تقدم ولایت فقیه و سوسیالیم(البته اینجا یک مقدار مشکل وجود داره چرا که سوسیالیستها نشون دادن توانایی سازگاری با لیبرال دموکراسی رو دارن یعنی دقیقا اونچه که سوسیال دموکراتها و ریوویزیونیستها و فابیانیستها انجام دادن که عینا سازگاری اونها با سیستمهای دموکرات برای تعدیل منحنی لرنزو هست) بر دموکراسی به عنوان یک مظروف در یک ظرف در حقیقت جمع ضدین است.

این مسائل مطرحه در مورد عوامل متزلزل کننده پایه های دموکراسی تا حدود زیادی موارد مرتبط با مبانی اولیه دموکراسی هستن. مشکلات مهمتر و بعضا خطرناکی که دموکراسی رو تهدید میکنن عبارتند از:
1نظام مورد علاقه سرمایه دارها دموکراسی است که توان ایجاد یک سلطه نرم و هژمونیک بر مردم رو داره.
2.مولود منحوس لیبرال کاپتالیسم در بستر دموکراسی چیزی جز اولیگارشی و کرپریشنهای چند ملیتی فاسد و دامن زدن به رسوخ در دولتها در سطح مافیایه جهانی نیست. همون طور که جان لاک میگه انسان گرگ انسان است پس تنها مهار کننده این گرگ نظام قدرت مند قانون و دولته که طبیعتا چون هر انسانی به دلیل اصل خویشتن دوستی طی فرایندهای قرارداد اجتماعی میتونه مشروعیت این نظام اجرایی و قانونگذاری رو تایید یا رد کنه البته در نسبت اکثریت به اقلیت.
3.اتحاد شوم لیبرالیسم با کاپتالیسم و کند کردن معیارهای عدالت اجتماعی.

ضمنا اونچه که شما تعبیر از دموکراسی دارید در جامعه که دیکتاتوری اکثریت وجود دارد دموکراسی نیست مثل دیکتاتوری پرولتاریا. دموکراسی حقیقی از دل لیبرالیسم بیرون میاد و این اتفاق امری دفعی نیست بلکه ناشی از پروسه اصلاحات فرهنگیه که نا خود اگاه بعد از اون از طریق انقلاب یا کودتا یا ریفرم به سمت تغییر حکومت میره. دموکراسی حقیقی پذیرفته جامعه تک ساخت نیست بلکه پلورالیستیست و این پلورالیسم مطلق نیست و نسبیت و نقاط اشتراک زیادی وجود دارد در واقع تعبیر اشتباه شما از دموکراسی اینه که فکر میکنید یک حزب تنها میتونه مورد علاقه یک قشر خواست باشه در حالی که اقشار نقاط اشتراک هم دارند. شما در طبقه کارگر هم میتونید افراد متمایل به سرمایه داری رو پیدا کنید و بالعکس مثل انگس.

به جناب امید:

به نظرم شما در مورد علل عقب موندگی مشرق زمین نسبت به مغرب زمین قبل از دوران استعمار اشتباه میکنید به خصوص اینکه اکثر تقصیرات رو به گردن دین و مذهب میندازید. به هیچ وجه نمیشه دوران استعمار رو که به صورت هدفمند که قطعا عواقب مخوفتری از دلایل عقب ماندگی مشرق زمین قبل از دوران امپریالیسم داره رو انکار کرد.
اگر مایل بودید این دلایل رو خدمتتون بیان میکنم.

بسیار ممنون از بیان دو نکته اتان
بگذار ببینیم مخاطبان شما چه می گویند؟

سیدعباس سیدمحمدی جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 19:09 http://seyyedmohammadi.blogfa.com/

سلام علیکم.
به فرد موسوم به من تو ما:


فرمایش شما:
«اصالت دموکراسی در جایی متجلیه که لیبرالیسم وجود داشته باشه»

شما این حرف را از کجا درآوردی؟

من، تو ، ما جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 19:29

به جناب سید محمدی:

علیکم السلام.

شما امروز دموکراسی رو در کجا میشناسید؟ در کشورهایی که به مارکسیسم-کمونیسم اعتقاد دارن و به دموکراسی تک حزبی کمونیستی یا فوندیننتالهایی اسلامی که شرایط فاشیستی در دادن اجازه برای تاسیس احزاب دارن؟ و یا در کشورهای غربی که پیش زمینه ای از لیبرالیسم دارند؟ هر تفکری یک اصول و مانیفیستی داره.
دموکراسی جزئی از لیبرالیسمه و نمیشه از یک عضوی مثل چشم انتظار داشت در خارج از جسم دوام بیاره و وظیفش رو انجام بده.

فرزانه شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:23 http://www.elhrad.wordpress.com

به آقای سید محمدی :
بله از نظر من آموزه های مذهبی که نفوذ فراوان و ریشه داری هم در فرهنگ ایرانی دارد یک مانع است برای پا گرفتن فمینیسم در ایران . البته فقط یکی از موانع آن است اگر به قوانین و عرف تبعیض آلود اجتماع مان نگاه کنیم حتی در یک نگاه سریع متوجه ریشه های مذهبی ماجرا می شویم .
نمونه و مثال آن قدر زیاد است که لازم نمی بینم ذکر کنم ...
من اینجا مقایسه ای بین فمینیسم و مذهب نکرده ام که بگویم کدام مهم تر است گو اینکه شما تلویحاً نقش باز دارنده مذهب را در این مورد می پذیرید و سپس بدنبال اولویت بندی آنها می روید که خوب کدام مهم تر است یا مثلاً اتوریته مبلغان کدام یکی بیشتر است ؟
ترجیح می دهم دنبال تفکری باشم که از من می خواهد انسان باشم و مسئول آنچه می کنم باشم تا اینکه با ریسمان کم تاب ایمان از جایی در آسمان خود را بیاویزم .

امید شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:14 http://andishe-pooya.blogfa.com/

فرزانه جان این جمله آخرت ، جمله قصاری بود واسه خودش ... در بایگانی ذهن ما ثبت شد

جناب ؛من تو ما ؛ اگه دقت فرموده باشید من تا حالا یک کلمه در مورد علل عقب ماندگی مشرق زمین صحبت نکرده ام . هنوز ما داریم ثابت می کنیم به دوستان که تا قبل از ورود استعمار به ایران ما عقب مانده بوده ایم یا خیر ! ... به هر حال علی لاظاهر شما هم قبول داری که ما پیش از ورود استعمار هم مشکل عقب ماندگی داشتیم ولی نقش استعمار رو پر رنگ تر از عوامل دیگه در عقب ماندگی امروز ما می دونید. جدا از اینکه من این اولویت بندی رو قبول داشته باشم یا نداشته باشم ، فکر می کنم بر فرض درستی اولویت بندی شما ، ما با دو علت برای استعمار رو به رو هستیم :
ایجاد میل به استعمار در جوامع غربی / استعمار پذیری جوامع شرقی
من علت دوم رو کماکان مهمتر می دونم . اگر ما عقب مانده نبودیم ، ساختار استبدادی نداشتیم ، ... کمتر می توانستند این بلاها را سرمان بیاورند

ضمنا به عقیده من ، در میان کشور های استعمار شده جهان ، وضع ایران چندان وخیم نبوده است

سیدعباس سیدمحمدی شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:00 http://seyyedmohammadi.blogfa.com/

خانم فرزانه.
سلام علیکم.
فمینیسم مگر حالا حتماً باید و قرار است پا بگیرد در ایران؟ خب. فرض کنیم این طور است. اما آموزه های فمینسیتی، در برابر آموزه های دینی، چه بنیه ای دارد برای پیروز شدن؟ بنیه اش در شعارهایی مانند «اختیار زن بر بدن خود» است؟ اتفاقاً شما یک نیم نگاه بکن به جهان غرب ببین «بدن زن» پای ثابت تلویزیون و مجله و تبلیغ غذا و همه چیز و همه جا هست یا نه. ای کاش زنان گرذامی ی جامعه ی ما که متأهل و فرزنندار هستند، یا متأهل و فرزنندار نیستند، این قدر علنی نگویند ما می خواهیم اختیار بدنمان را داشته باشیم. بله خب. انسان موجودی است مختار. اما انسان «حیا» هم دارد.

ایمان نداشتنت را لطفاْ با تعابیر شاعرانه توجیه نفرما. اگر احیاناً اهل دین نیستی و دین نداری، بگو دین ندارم. راحت. کسانی که شعارشان «اختیار زن بر بدن خود» است، خب در حد ایمان نیستند. در حد شعارهای خود هستند. در حد آویزان بودن از شعارهای فمینیستی هستند.
بنده نقش بازدارنده ی مذهب را پذیرفتم؟ نه. من آدمی هستم رُک و صریح.

رک بودن شما خیلی خوب است
نمی خواهم در مورد سوالات شما پاسخی دهم چون من مخاطب نیستم

ولی رویه پیدا کردن نفوذی در میان هم گروهان که خاتمی با جمله "از اردوگاه اصلاحات صدای دشمن می آید خوب همه گیر شده"
درود بر برادر حسین!

من، تو ، ما شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:07

جناب امید:

بنده به خودم این اجازه رو دادم و کامنتهای قبلی شما رو که مربوط به چند ماه قبل بود رو مطالعه کردم. حرفهایی که زدم بر همین مبنا بود و اینکه شما درست میفرمایید در این کامنت اخیر جز یک اشاره اجمالی بحثی در مورد عقب ماندگی باختر زمین نداشتید.

اما بحث چیزی فراتر از دو گزاره منطقی شماست:
ایجاد میل به استعمار در جوامع غربی / استعمار پذیری جوامع شرقی.

زمانی که ما لفط عقب ماندگی رو به کار میبریم ناخود اگاه ذهن به یک مقایسه کشیده میشه بین خوب و بد و دو کیفیت و کمیت متفاوت، به نظر من تنها زمانی شایسته است که ما از این واژه استفاده کنیم که به عصر روشنگری میرسیم. تا قبل از این دوران دو طرف در یک کفه قرار داشتن و عامل حرکتهای کند و فرسایشیسون حکومتهای مستبد برآمده از تحجر مذهبی بوده، شاید تا اینجا بگید من حرف قبلیم رو نقض کردم اما عوامل بسیار مهمتری از این عامل باعث شده بعد از چند صده از عصر روشنگری ما بتونیم لفظ عقب مانده و پیشرفته رو به کار ببریم.

به نظر من بهتره که ما این تفاوتهایه تاریخی رو در بستر جغرافیا پیگیری کنیم و این عوامل اساسی رو شناسایی کنیم که حتی امروز هم در ترقی ناتو و حتی شکل گیری این معجزه سیاسی اقتصادی نقش به سزایی داشته، دقیقا مشابه آنچه امانوئیل کانت در بررسی فلسفه علوم طبیعی انجام داد و یا به بیان روشنتر بررسی روند تاریخ انسانی در بستر مکانی-فضایی.

این عوامل رو به اختصار میارم و اگر بحثی بر سر هر کدوم بود خواهش میکنم بفرمایید تا به صورت متمکز بررسی کنیم چون بحث خیلی مفصلیه:

1.وسعت کم اروپا در مقابل آسیا.
2.قاره سبز و فاقد بیابان بر خلاف آسیا که باعث ایجاد راهها و سهولت جابه جایی میشده.
3.کالا، خدمات و اندیشه ها به واسطه حرکت انسان در فضا جابه جا میشن که وسعت کم و توپوگرافی مناسب و ژئومورفولوژی مطلوب این امکان رو بین اقوام اروپایی فراهم و تسریع کرده.
4.کثرت اقوام اروپایی در یک بستر کوچک مکانی و وجود انگیزه ناسیونالیستی در هرکدوم و دوری از امت گرایی در واقع این عامل رو میتونیم در تفاوت زبانها در حفظ نژادها جست و جو کنیم در حالی که در خاورمیانه مسلمانان به زبان عربی دلبستگی خواصی داشتن (شاید تا وست فالیا خبری از ناسیونالیسم غیر علمی نبود اما یک حس تعریف نشده ای وجود داشته که به دنبال اون از این قرار داد به بعد کشورها جای امپراتوریها رو گرفتن اون هم با یک ملت مشخص از نژادی مشخص و یا بسیار شبیه به هم ولی با ز تا بعد از انقلاب صنعتی خبری از ناسیونالیسم نبوده به معنای یک تفکر تعریف شده امروزی).
5.مورد قبل باعث ایجاد کشورهایه نوین با تعریف مرز به جای سر حدات امپراتوری در اروپا شد و تزلزل پایه های امپراتوری رو فراهم کرد وتمرکز بر مسائل داخلی به جای گسترش خارجی و افزایش کمیت نبردها و اشاعه فرهنگ میلیتاریستی به دنبال داشت.
6.وجود یک کنفدراسیون با سر فرماندهی پاپ در اروپا که مثلث معروف اروپایی قرون وسطا رو به دلیل انباشت ثروت فئودالها به سمت حاکمان سوق میداد و بروز اختلاف بین کلیسای کاتولیک و بعضی از حکام که بعدها این تضاد خانوادگی زمینه ای برای بروز و ظهور مکانی برای فعالیتهای کالوین و لوتر و عقایدشون و تاسیس پروتستانیسم رو فرآهم کرد.
7.دقیقا ما در خاور میانه به دلیل متمرکز بودن حکومت خلفا و امت گرایی مرسوم یک چنین فرایند دیالکتیکی رو مشاهده نمیکنیم.
و بسیاری موارد دیگه که فرصتی برای بیانشون نیست.

علت پیشرفت اروپا تنها در یک نکته خلاصه میشه و اون هم تغییر نوع حاکمیتها به واسطه سکولاریسم مسیحیه در حالی که در آسیا یا کلریکیسم و حکومت روحانیون برقرار بوده یا طبقه سلطنتی حاکم از دین برای تحمیق توده ها به واسطه طبقه روحانی استفاده میکردن که این استفاده ابزاری از نظر کیفی با امروز متفاوت بوده.
البته چندان نمیشه دین رو مقصر دونست چراکه دین هم مانند بسیاری از عوامل دیگه مثل فرهنگ، رسانه، اقتصاد و... قابلیت استفاده ابزاری رو دارد.

فرزانه شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 18:23 http://www.elhrad.wordpress.com

به آقای سید محمدی :
گلی به جمالتان که رک و صریح سخن می گویید و پنهان نمی فرمایید که تمام برداشت شما از فمینیسم این است :
"اختیار زن بر بدن خود "
و پس از آن هم نتیجه می گیرید که زنان متاهل و فرزند دار و غیر آنها نباید دنبال چنین شعاری بروند مگر آنکه حیا نداشته باشند !!
وقتی چنین برداشتها و نظریاتی را می شنوم ناگزیرم از این که نبوغ مرحوم فروید را در نظریه پردازی معروفش تحسین کنم . این طور نیست آقای سید محمدی ؟
جالبست که شما هم چنان اصرار دارید فمینیسم را در مقابل دین قرار دهید در حالی که در پایان کامنت صراحت خودتان را پیش کشیده و پذیرفتن آن را انکار کرده اید .
قبل از این در بلاگفا درباره انحرافات و کج رویهای نحله های مختلف فمینیسم مختصرا نوشته ام و خودم از منتقدان هر گونه افراط گرایی هستم ولی این که یک زن هم مانند هر انسان دیگری اختیار جسم و بدن خود را داشته باشد از ابتدایی ترین حقوق اولیه بشری است مگر آنکه طبق نگرش های مذهبی منبعث از " الرجال قوامون علی النسا " زن را متعلق به مرد بدانیم و طبق روایتی که شوهر را خدای زن در روی زمین می داند اختیار نفس کشیدن زن را هم به او بسپاریم .
در پایان می خواهم بدانم کسانی که شعار های برتری دارند و در حد ایمان هستند چه گلی به سر بشریت زده اند تاکنون ؟

فرزانه شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 18:28 http://www.elhrad.wordpress.com

به مقداد :
درست می فرمایید نشانه های احقاق حقوق زنان هم چنان در تمام دنیا کم رنگ است هر چند نه به کم رنگی جوامع سنتی
اما وضعیت کنونی قابل قیاس با مثلاً قرن نوزدهم نیست

من که گفته ام فمینیسم در ابتدای راه است و مانند هر مکتب بنیانی دیگری از ابتدا با چالش های اساسی روبروست

بله
من هم همین را گفتم
شرمنده که دخالت می کنم ولی یک سوال ایشان را بی پاسخ گذاشتید
شما دین دارید؟!

سیدعباس سیدمحمدی یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:04 http://seyyedmohammadi.blogfa.com/

خانم فرزانه.
سلام علیکم.
ببخشید. مکتب اسلام مگر از شما یا من خواسته حیوان باشیم؟
فمینیسم مکتبی بنیانی است؟ بنیانش چیست؟

ـ ظاهراً:
«در کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان آمده که زن بر بدن خود حق و تسلط دارد یعنی میتوان سقط جنین کند در حالی که در منشور حقوق کودک سقط جنین مغایر مفاد آن است»

شما بفرمائید از دید شخص شما، اگر (البته اگر) یکی از تجلیات فمینیسم حق زن بر بدن خود باشد و یکی از تجلیات حق زن بر بدن خود سقط جنین باشد، و قوانین الاهی یا قوانین کشورها یا رضایت پدر فرزند هیچ کدام مهم نباشد و چون جنین در بطن زن است و زن هم بر بدن خود حق دارد (طبق این شعارها البته)، پس فقط کافی است زن (بدون هیچ اهمیت و نقش قوانین ااهی و قوانین کشورها و رضایت پدر فرزند) اراده کند و فی الفور جنین را سقط کند، شخص شما با چنین «حق زن بر بدن خود» موافقی یا نه؟

ــ من یک پوزش به شما بدهکارم، چون شما حرفی از حق زن بر بدن خود نزدید. خب. اما:
طبق

http://archives.rahekargar.org/didgahha/200712/20071215-02-didgahha.htm

«ما زنان، امسال هشت مارس روز جهانی زن می خواهیم بانگ بر آریم که دیگر بس است ........ ما هشت مارس امسال به خیایان خواهیم آمد و انتخاب خودمان را با صدای بلند اعلام خواهیم کرد که:

ما مصمم هستیم ورق این دور از تاریخ تحولات جامعه ایران را با تحقق رهایی و آزادی خود رقم زنیم. کف آرزوهای ما لغو کلیه قوانین نابرابر لغو سنگسار، لغو حجاب اجباری، لغو آپارتاید جنسی، کسب حق طلاق، حق سرپرستی کودکان پس از جدایی، حق زن بر بدن خود، حق انتخاب هم جنس خواهی یا دگرجنسی خواهی و کوتاه شدن دست مذهب از کلیه حیطه های زندگی زنان است، ما خواهان رهایی و آزادی زنان از ستم و استثمار هستیم. این مطالبات فقط از طریق سرنگونی جمهوری اسلامی امکان پذیر است.»



می بینید در بیانیه ی فوق (که البته بیانیه ی شخص شما نیست) صراحتاً از حق زن بر بدن خود و حق دگرجنس خواهی نام برده اند.
آیا شما که فمینیسم را مکتبی بنیانی نامیدی، آیا درنمی یابی بنیان فمینیسم (اگر این بیانیه را معیار قرار دهیم) صددرصد با بنیان ادیان الاهی در تضاد است؟ در اسلام، نه مرد حق بدن خود را دارد هر کار بکند و نه زن حق بدن خود را دارد هر کار بکند. در اسلام، طبق «ایمان» (که ظاهراً «ایمان» در نزد شما مفهومی فناتیک و کاریکاتور و مسخره است) به خدا و عالم غیب و آخرت و ...، مرد و زن به جز «من راضی تو راضی گور پدر ناراضی» چیزی به نام خدا و دستورات خدا را در نظر می گیرد.



ــ طبق نظر تعدادی از مفسران و نظر بنده، «الرجال قوامون علی النساء» یعنی مردان قیام کنند برای احقاق حقون زنان.

بسیار خوب
==
تفسیر از آیه الرجال قوامون علی النساء بسیار جالب بود
تاکنون نشنیده بودم
بسیار سودمند است در حل مشکل این آیه

سیدعباس سیدمحمدی یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:31 http://seyyedmohammadi.blogfa.com/

کامنت من در ذیل
http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/05/blog-post_29.html
«رای‌گیری عرب‌ها برای تغییر نام خلیج فارس»





سلام علیکم
البته بنده وارد نیستم
ولی ظاهراً التزامی وجود ندارد که کشورها تابع نظر سازمان ملل درباره ی نامهای جغرافیائی باشند
مثلاً
مشخصاً
گمان کنم نام دریای شمال ایران در نزد سازمان ملل کاسپین سی است
خب
اما ظاهراً دولت ایران بخشنامه هایی داده بود
حالا چه قدر جدی بود و چه قدر جدی گرفته شد من نمی دانم
که دریای شمال ایران را در اسناد و کتابها
دریای مازندران بنامند
می بینید ایران در نامیدن دریای واقع در شما کشور خود کاری به سازمان ملل ندارد
به همین ترتیب
و بلکه حادتر و جدیتر
ظاهراً کشورهای عربی اصلاً کاری ندارند ایران و مدارک ایرانیها چیست و نظر سازمان ملل چیست
و نامی را که خود مایل هستند درباره ی پهنه ی آبی ی جنوب ایران و شمال چند کشور عربی به کار ببرند
به کار می برند
دوست عزیز
شما ظاهراً نقش
"سیاست"
را در نظر نگرفتی
سازمان سیاسی وجود دارد که خود را
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی
می نامد
خب
اما حکومت ایران آن را
منافقین
می نامد
و کشوری وجود دارد که خود را اسرائیل می نامد و اگر اشتباه نکنم اکثر کشورهای دنیا هم آن را به رسمیت می شناسند
اما ایران نه آن کشور را به رسمینت می شناسد
و نه آن را
اسرائیل
می نامد
بلکه آن را
رژیم صهیونیستی
و مانند آن می نامد
و کاری هم به سازمان ملل ندارد ایران
بحث نام خلیج فارسی
هم به گمان من با تلاشهای تحسین برانگیز شما بعید می دانم به جایی برسد
شما و من این جا نشسته ایم
برای خودمان
که بحثی نداریم بر سر نام
خلیج فارس
و قبو داریم این نام را
دلیل می آوریم و برهان می آوریم

فرزانه یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:48 http://www.elhrad.wordpress.com

به آقای سید محمدی :
فمینیسم مکتبی بنیانی است چون به حقوق انسان می پردازد و البته با توجه ویژه به حقوق فراموش شده زنان ...

البته در مطلب پست قبلی من چنین جمله ای بود :
"دگر گونی نقش ها در خانواده و حق تسلط زنان بر بدن خویش و لزوم رفع معیار های دوگانه در مورد ارزش فعالیت های کاری که همه در تناسب با آموزه های لیبرالیسم است از دغدغه های فمینیسم لیبرال است ".
پس به آسودگی می توانید به متهم کردن ادامه بدهید .

و مجدداً تکرار می کنم که حق مسلم تسلط انسان بر جسم و بدن خویش مرد و زن ندارد و از بدیهیات است و اگر در مکتب انسان ساز اسلام انسان حتی اختیار دست و پا و بدن خودش را هم ندارد !! مقوله دیگریست ...
شاید بهتر بود بدون توافق در کلیات وارد جزییات و مصداق ها نشویم اما حالا که بحث سقط جنین را آورده اید می گویم بهتر از آن که به اخلاقی بودن یا نبودن سقط جنین بپردازیم بهتر است به آثار و نتایج واقعی آن بپردازیم
سقط جنین از آنجایی که باعث از بین رفتن جنینی است که می تواند در آینده به انسانی کامل تبدیل شود و فعلاً نمی تواند تعمداً کاری خلاف کند درست نیست هم چنین از آنجایی که زنی که دست به این کار می زند گاهی خودش هم در معرض آسیب جسمی قرار می گیرد

اما از آنجایی که تولد فرزند ناخواسته هم باعث بروز آسیبهای روحی و جسمی در کودک و مادرش می شود می تواند درست و منطقی باشد
می بینیم که سقط جنین می تواند آثار مثبت و منفی داشته باشد اگر بجای محدود ساختن انسان با دستورات کیفر و پاداشی خود او را مسئول کرده هایش بدانیم در هر شرایطی می تواند دست به انتخابی عقلانی بزند انتخابی که کمترین آسیب و رنج را بهمراه داشته باشد و مشمول و نیازمند دستورات بهشت و جهنمی هم نشود .

اگر لغو تبعیض ها و نابرابری ها در حقوق زنان و قوانینی مثل ارث و دیه و سنگسار و حق حضانت فرزند و ... در تضاد با ادیان الهی است ، من حق ندارم که مذهب را یکی از موانع پا گرفتن فمینیسم در ایران بنامم ؟
کما اینکه برخی از دین داران زن را مظهر جمال و جلال الهی می دانند و از نظر آنها جمال و جلالی خوب است که خفه خون گرفته باشد .
در تفسیر این آیه مناقشات فراوانی هست که برخی را من هم شنیده ام اما آن را که عیان است چه حاجت به بیان است ؟

امید یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:12 http://andishe-pooya.blogfa.com/

“از اول عمرم تا بحال برایم بسیار مهالک در بر و بحر اتفاق افتاده و هیچکدام به بدنم لرزه درنیامده بود ، آخر ما هر چه تامل می کنیم می بینیم خداوند قابلیت در زن ها قرار نداده ست که لیاقت انتخاب کردن را داشته باشند ، اینها از آن زمره ند که عقول شان استعداد ندارد و در حقیقت تحت قیومیت قرار دارند ، چطور ممکن است به اینها حق انتخاب کردن داده شود”

سید حسن مدرس (در ارتباط با پیشنهاد چند تن از نمایندگان مجلس دایر بر منظور کردن حق رای برای زنان در قانون اساسی مشروطیت / جلسه یازدهم شعبان سال قمری 1329 )

بله
اشاره خوبی بود
البته باید با توجه به زمان و مکان سنجید این حرف را
اینگونه کمی از بار گناه ایشان سبک تر می شود!

امید یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:33 http://andishe-pooya.blogfa.com/

درباره بحث سقط جنین ، فکر می کنم بر اساس قاعده : آزادی انسان تا آنجایی که مخل آزادی دیگران نباشد ، می توان سقط جنین را حداقل تا زمانی که دستگاه عصبی جنین کامل نشده (او دردی در اثر سقط حس نمی کند) مجاز دانست .

گویا تحقیقا بین ۲۰ هفته تا ۲۶ هفته از آغاز حاملگی را نشان می دهد .

من نیز این را می ژذیرم

سیدعباس سیدمحمدی یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 http://seyyedmohammadi.blogfa.com/

خانم فرزانه.
سلام علیکم.
قسمتی از فرمایش شما:
«آن را که عیان است چه حاجت به بیان است ؟»

با توجه به این که من گفتم، و واضح است، که:

«در اسلام، نه مرد حق بدن خود را دارد هر کار بکند و نه زن حق بدن خود را دارد هر کار بکند. در اسلام، طبق «ایمان» (که ظاهراً «ایمان» در نزد شما مفهومی فناتیک و کاریکاتور و مسخره است) به خدا و عالم غیب و آخرت و ...، مرد و زن به جز «من راضی تو راضی گور پدر ناراضی» چیزی به نام خدا و دستورات خدا را در نظر می گیرد»

و با توجه به این که شما می فرمائی:


«تکرار می کنم که حق مسلم تسلط انسان بر جسم و بدن خویش مرد و زن ندارد و از بدیهیات است و اگر در مکتب انسان ساز اسلام انسان حتی اختیار دست و پا و بدن خودش را هم ندارد »

شما به طور واضح داری می گوئی انسانها می تواند دگرجنس خواه و دگرجنس باز باشند.


من به طور واضح نتیجه می گیرم شخص سرکار بزرگوار، مسلمان نیستی، و البته در این مدت آشنایی هم هرگز حتا یک کلمه از شما ندیدم چیزی بنویسید که نشان دهد مسلمان هستید.
هرگز حتا یک کلمه هم ندیدم بنویسید که کاملاً به خدا اعتقاد دارید.

با احترام.

فرزانه یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 http://www.elhrad.wordpress.com

به آقای سید محمدی :
سلام
ممنونم که مرا آگاه کردید از اینکه مسلمان نیستم و به خدا اعتقاد ندارم این همان رای نهایی دادگاه شماست
من هم به آن گردن می نهم
ولی پاسخی به بحث مطرح شده ندادید !
فقط لطفاً شما یا هر کسی که می داند به من بگوید دگر جنس خواه و دگر جنس باز یعنی چه ؟

==
خوب این واژه را هم اضافه کنید به لیست سوالاتتان: تفاوت این دو با دگرجنس گرا

هانیه کرمی یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:20 http://arnavaz.net

اومدم نظر بدم اما حال نکردم با نظرات و متن این دفعه..
صدای دامبلدور میاد..
برم واسه بار صدم هری پاتر ببینم بهتر از بحث بی مزه ی فمینیسته...
(اینجا چرا اسمایلی نداره؟؟ ) فعالش کن لطفا

مطمئن بودم که از متن خوشتان نمی اید
برای همین دعا می کردم سر نزنید و نبینید
چه می شود کرد.آنقدر اتفاق می افتد که دغدغه فمنیسم رهایم نمی کند.
چه کار می کنم؟
شاید هیچ کدام از زنان هم اینقدر دغدغه فکری نداشته باشند
یکی نیست بگوید آقا به تو چه
تا من جوابی که در ذهنم هست بدهم و او پاسخم دهد
==
در مصاحبه با توسکا خواندم که به هری پاتر علاقه مندید و من از آن متنفرم و همیشه دوستان هری پاتر مورد کنایه های من واقع می شوند

امید یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:14

جتاب محمدی می گویند :؛شما به طور واضح داری می گوئی انسانها می تواند دگرجنس خواه و دگرجنس باز باشند؛

جناب محمدی به نظر شما همجنس گرایی افراد بستگی به اجازه من یا شما یا خانم فرزانه دارد !؟ آیا این یک پدیده ی اختیاری - انتخابی است ؟ آیا درست است که از انسانی بخواهیم که یک عمر تمایلات جنسی اش را سرکوب کند ؟

اکنون یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 21:31 http://aknun.blogfa.com/

سلام

آقا از کی تا حالا مراد فرهاد پور نماد روشنفکری امروز شده است؟

این نماد نه افتخاری است نه هیچ چیز
یک نمونه از کسانی که ویژگی های روشنفکری دارند گفتم

سیدعباس سیدمحمدی یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:05 http://seyyedmohammadi.blogfa.com/

خانم فرزانه.
سلام علیکم.
من مسلمانی ی شما را تعیین نکردم. شما از طرفی می دانی حکم صریح اسلام این است انسان در روابط جنسی و در سقط جنین کردن یا نکردن و دگرجنس خواه و دگرجنس باز بودن یا نبودن، وظائفی دارد و محدوده ی اختیاراتی دارد، و نمی پذیرد مردان و زنان بگویند ما اختیاردار مطلق بدن خود هستیم، و از طرفی شما صریحاً می گوئی از نظر شما انسان مطلقاً اختیاردار بدن خود است. به سادگی استنباط می شود و نتیجه می شود شما مسلمان نیستی. و:
شما حتا در بیانات اخیرت هم این طور نبود بگوئی «ای سیدمحمدی شما اشتباه می کنی و من خدا را قبول دارم و من مسلمان هستم».
خب، به قول خودتان:
آن را که عیان است چه حاجت به بیان است؟



سیدمحمدی - امید:
همجنس خواهی یا همجنس بازی البته نیاز به اجازه ی امثال من ندارد. اما منصف باش و قبول کن که:
اگر، اگر کسی بگوید من مسلمان هستم، مسلمان بودنش التزامهایی برای او می آورد.
عرض بنده این بود، که اگر فردی صریح و آشکار و واضح، با احکام و دستورهای صریح و قطعی و واضح اسلام به مقابله برخیزد، این فرد مسلمان نیست.
آیا به نظر شما من حرف غلطی زدم؟

هانیه کرمی دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:10 http://arnavaz.net

دقیقا شد مثل قضیه حجاب تو همکلاسی که نظر سنجی اخر سر گذاشتن ...
من نمیدونم به اقایون چه ربطی داره سر حجاب بحث میکنن!
مقداد بیا من روسریمو بهت بدم یه روز کامل سرت کن بعدا بیا از فمینیست و دفاع از زن و این چیزا حرف بزن..اینجوری راحت تر به قضاوت میشینین ...
هرکسی میدونه چی واسه زندگیش لازمه و چی نیست ..
اما لازمه یه خانم حقوق خانم ها رو یاداوری کنه بهشون..
نه یه اقا که هیچ تجربه ای از فکر ها رفتار ها و هنجار های زنونه نداره!
بخدا هرجا میبینم دارن از زنا دفاع میکنن مردا خونم به جوش میاد
میخوای از مردا بد بگی بگو.. چون تجربه ی مردونگی رو داری..
میخوای هم خوب بگی بگو...باز هم مرد بودی و میدونی..
اما در مورد زنا حرف میزنی خوشم نمیاد..
حوصله خوندنشم ندارم حتی...!


راستی... هری پاتر دوست نداری هومن (داداشم ) هم دوس نداره ! همیشه هم وسط فیلم سوال میپرسه که چی شد...
واسه همین میگم یه سری شباهت های فکریت با من ( و الان هم با هومن ) باعث شده فکر کنم conection بین ما مثل فیلم هندی هاست...

که گفتی باید بررسی شه :دی

ااااااااااااااه ! حرصم میگیره میام اینجا انقدر نظر میدم ! ببخشید...
اکثرا نظراتم تو همه جا کوتاهه بخدا ها.... من بی تقصیرم


مصاحبه منو خوندید؟؟؟ چطور بود؟؟

درست است
ولی نمی دانم چرا مثل مری کرافت و دوبووار کم داریم.
==
جدا؟
باورتون میشه من تا حالا یه فیلم زیرنویس دار هم تا حالا ندیدم؟ چون نمی تونم هم زیرنویس رو بفهمم هم فیلم رو ببینم
زبانم هم ضعیفه شدیدا

==
واسه چی؟
نظر اصلا باید بلند باشه
اینجا که توئیتر نیست
من که بیفتم تو تایپ ول کن نیستم
دو صفحه نظر میدم
تعجب انگیزه این عذرخواهی و حرص واسم
==
آره مصاحبه خیلی خوب بود
البته کوتاه بود
ولی خوب تنظیم شده بود
سوال هام نسبتا کامل بود.
یه شناخت کلی داد بهم

نیک ناز دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:11 http://red-nonsense.blogspot.com/

"فمنیسم بیش از هر جنبش دیگری طعم تلخ شکست را چشیده است"../
شکستِ یک جنبش اجتماعی چه معنایی دارد؟ شکست در کدام رقابت، بازی، امتحان؟ اصلاً این گزاره که پیش فرض این متن است چگونه ارزیابی شده است؟ برداشت شخصی یا مستندِ بین المللی؟

لازم به ذکر است که اینجانب اساسا هیچگونه وابستگیه سببی یا نسبی به این جنبش ندارم، اما به عنوان یک خوانندۀ بی طرف از فرض و نتیجۀ مبتنی بر فرض اولیه، متحیر شدم!

خوب مثلا فمنیست ها هیچ گاه به قدرت نرسیدند.نتوانستند اکثریت مجلس را بگیرند و ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد